به گزارش مشرق به نقل از خبرگزاري دانشجو ، در مراسم تجليلي كه از سيد ناصر حسيني،
نويسنده كتاب «پايي كه جاماند» صورت گرفت؛
حسيني به عنوان يكي از اعضاي تيم مذاكره كننده با گروه 1+5 از حواشي سفر به
بغداد به شرح خاطراتي پرداخت كه از زبان خود اين نويسنده بسيجي در جملات
زير مي خوانيد.
يكي از خاطرات جالب من در مذاكرات بغداد
ماجراي عدد 1+5 است. مخاطباني كه كتاب «پايي كه جا ماند» را خواندهاند
ميدانند ماجراي اين عدد در خاطرات جواني من در كتاب ثبت شده است.
در خانواده ما 5 برادر بوديم و با پدرم زماني كه عازم جبههها شديم اطرافيان به خانواده ما ميگفتند خانواده 1+5.
بعد از 24 سال وقتي به خاطر شغلم و اصرار
آقاي جليلي براي همراهي در مذاكره 1+5 راهي بغداد شدم؛ قرين شدن اين دو
ماجرا برايم جالب بود و زيبايي خاصي داشت چرا كه از بين تمام نويسندگان اين
اتفاق فقط براي من رخ داده بود.
يكي از خاطراتي كه از اين سفر در ذهنم
وجود دارد، سوالات خبرنگاران در فرودگاه و در محلهاي مختلف در بغداد است.
از بين 7 الي 8 نفر مذاكره كننده تيم ايراني كه به عراق اعزام شده بود، دو
نفر از ما يعني من و آقاي جليلي هر دو پاي راستمان در دوران جنگ توسط
عراقيها قطع شده بود.
اين نكته براي خبرنگاران خيلي جالب بود، بعضا برخي از آنها از ما سوال ميپرسيدند كه من و آقاي جليلي چه كينهاي نسبت به عراقيها داشتيم كه آنها پاي راست ما دو نفر را قطع كردند.
وقتي كه خبرنگاران فهميدند من در عراق اسير بودم ...
خبرنگاران وقتي ميفهميدند من در
زندانهاي مخفي بغداد اسير بودم حس كنجكاويشان زياد ميشد و از من
ميخواستند نظرم را نسبت به عراق بگويم. من در جواب به سوال آنها
آمريكاييها و اروپاييها را مقصر ميدانستم.
به خبرنگاران ميگفتم عراق آن روز فريب
خورد و به ما حمله كرد. عراقيها فريب آمريكاييها را خوردند و ما در برابر
اين فريب وظيفه خودمان را انجام داديم و دفاع كرديم.
به خبرنگاران خارجي گفتم مقصر اين جنگ آمريكايي ها بودند
من در گفتوگوهايم با خبرنگاران براي
پيشرفت و سرفرازي مردم شيعه عراق آرزوي موفقيت ميكردم و به آنها ميگفتم:
دوست دارم مردم شيعه عراق به پيشرفت برسند چرا كه من عراقيها را خيلي مقصر
نميدانستم.
حضور من در مذاكرات بغداد برايم يادآور خاطرههاي اسارت بود، تفاوت جايگاه اسارت و جايگاه يك ديپلمات براي مذاكره با عراقيها برايم جالب بود.
24 سال پيش عراقي ها من را شكنجه مي كردند اما امروز كه به عراق رفتم با عزت سوار ماشين هاي ضد گلوله ديپلماتمان كردند
24 سال پيش وقتي در اسارت بودم خاطرم هست
زماني كه ما را وارد عراق كردند، عراقيها توسط ستونهايي كه در اطراف
درست كرده بودند با كابل بر سر ما ميزدند و اگر كسي از دست آنها كتك
نخورده عبور ميكرد دوباره او را به ستونها بر ميگرداندند و با كابل بر
سرش ميكوبيدند.
اما امروز وقتي وارد عراق شدم با
ماشينهاي سياسي مشكي رنگ ضدگلوله وزارت امور خارجه من را جابهجا
ميكردند. آن روزها ما را با كتك درون ماشينها پرتاب ميكردند اما امروز
با عزت در همان سرزمين با من برخورد ميشد.
تفاوت اين دو رويكرد بعد از گذشت 24 سال
برايم جالب بود كه آن روزها چطور با من برخورد ميشد و امروز چه برخورد
متفاوتي با من صورت ميگيرد.
سختي هاي دوران اسارت پاي كربلا
رفتن را از من گرفته بود
در دوران اسارت اينقدر خاطرات بد و فشار بر روي ما بود كه خاطرم هست در مصاحبهاي با بچههاي رجانيوز گفتم پاي كربلا رفتن ندارم واقعا هم اگر اصرار آقاي جليلي و ضرورت شغلم نبود پاي رفتن به عراق را نداشتم.
صحنههاي زندان الرشيد در ذهنم تداعي
ميشد كه چطور با پاي كرم خورده بچهها من را جابهجا ميكردند صحنههاي
سفر اخيرم برايم تداعيكننده تفاوت دو تجربه مختلف از يك سرزمين بود، اما
اين بار به جاي زندان الرشيد ما در مركز دارالضيافه مركز سران دنيا بوديم و
اين دو شكل براي من جالب بود.
ماجراي شب هايي كه در سفر مذاكره به بغداد به كاظمين مي رفتيم
من بدون اغراق معتقدم سعيد جليلي نماد يك
بسيجي با اخلاص و يك ديپلمات ارشد با تمام معنا در علم و در عمل است ايشان
با حفظ روحيه اقتدار و با منش ايراني يك جايگاه برجستهاي در ايران و در
جهان دارا هستند
ايشان آدم اهل دلي هم هستند در اين سه ماهي كه ايشان را ميشناسم با كمترين كسي ميتوانم مقايسهشان كنم.
خاطرم هست در سفرمان به بغداد هر شب ايشان برنامه را طوري هماهنگ ميكردند كه به كاظمين برويم.
7 و 8 نفري كه از ايران عازم شده بوديم
مجبور بوديم در ماشينهاي مختلف به دليل مسائل امنيتي پخش بشويم. در چند
ماشين ضدگلوله مينشستيم و نزديك به 70 الي 80 ماشين ضدگلوله ما را تا
كاظمين اسكورت ميكرد.
وقتي از محل اسكان به سمت كاظمين حركت
ميكرديم خياباني نبود كه در آن ماشيني پر بزند، عراقيها به دليل مسائل
امنيتي همه خيابانها را براي عبور ما خالي ميكردند چرا كه معتقد بودند
اگر انفجاري صورت بگيرد برايشان سنگين تمام خواهد شد.
عراقيها وقتي توانسته بودند اجلاس
اتحاديه سران عرب را در شهر بغداد تشكيل دهند ميخواستند كنفرانس 1+5 را هم
به خوبي استقبال كنند تا بتوانند ثابت كنند در اين كشور آرامش حاكم است.
يك عراقي به من گفت سعيد جليلي از ائمه كاظمين چه مي خواهد كه هرشب به كاظمين مي رود
در زيارتهايي كه به كاظمين ميرفتيم يك
بار يك عراقي با مزاح به من گفت اين آقاي جليلي از امامان كاظمين چه
ميخواهد كه هر شب براي زيارت ميآيد.
يك خاطره ديگري كه در ذهنم به يادگار
مانده شبي بود كه به دليل عدم هماهنگي آقاي جليلي نتوانست به كاظمين برود
آن شب آقاي جليلي به سفير ايران در عراق گفت كه هماهنگ كند تا براي كاظمين
راهي شويم سفير ايران در عراق در پاسخ گفته بود بايد زودتر اطلاع ميداديد
چرا كه همه رفتهاند و تيم حفاظت براي اسكورت وجود ندارد.
ماجراي شبي كه نتوانستيم به كاظمين برويم / آهي كه سعيد جليلي از سر حسرت كشيد
آقاي جليلي خيلي اصرار كردند كه اگر
ميشود كاري كنيم كه براي شب سوم هم بتوانيم به كاظمين برويم اما سفير
ايران در عراق به دليل مسائل امنيتي قبول نكرد و گفت اي كاش براي به كاظمين
رفتتان بعدازظهر خبر ميداديد چرا كه آقاي جليلي به احتساب اينكه دو شب
قبل به كاظمين رفته بوديم فكر ميكردند شب سوم ديگر نيازي به هماهنگي
ندارد.
آهي كه آن شب سعيد جليلي براي نرفتن به كاظمين كشيد هيچ وقت از خاطرم پاك نميشود اينكه ديپلمات هستهاي نظام جمهوري اسلامي ايران همچين آدمي بود كه اين چنين با امام شيعه ارتباط داشت برايم جالب بود.
نكته آخري كه ميخواهم به آن اشاره كنم
اين است كه دشمنان نظام جمهوري اسلامي ايران عزت مملكت ما را نميخواهند و
برايشان بسيار سنگين تمام شده كه ما توانستهايم در فضاي علمي به فناوري
هستهاي دست يابيم.
آمريكاييها و انگليسيها خيلي دوست داشتند كه آقاي جليلي با آنها مذاكره ويژه ديگري داشته باشد / سعيد جليلي قبول نكرد
نظام ايران هم بر اساس سياست و حكمت و
اقتدار به غربيها و اروپاييها باج نخواهد داد آن چه كه من در مذاكرات
بغداد به عينه ديدم و شاهد آن بودم ابهت تيم مذاكرهكننده ايراني بود
آمريكاييها و انگليسيها خيلي دوست داشتند كه آقاي جليلي با آنها مذاكره
ويژه ديگري داشته باشد اما نگاه دكتر جليلي بر طبق ضوابط و اين نكته كه هر
چيزي بايد جاي خودش باشد برايم بسيار جالب بود.
انشاءالله مواضع شفاف ايران در راستاي حفظ عزت ايرانيها راه سعادت را روشن خواهد كرد و دشمنان ما ناكام خواهند ماند.